حالا تمام روحت درد گرفته است و اگر یک قدم دیگر به سمت کیمیا بروی همه چیز تباه می شود، فقط یک گام دیگر کافی ست تا عشق آن روی تاریکش رابه تو نشان دهد. باید همه چیز را همین حالا تمام کنی. نباید کیمیا را از بهشت بیرون بیاوری1 . خواستن بی شک همه می خواستند. در این هیچ بحثی نبود.
بحث ، بر سر توانستن بود ؛ و اینکه خواستن ، در عمل، همان توانستن نیست. خواستن، کاری ذهنی ست، و توانستن، کاری عینی. فاصله ی میان این دو ، از میان برداشتنی ست؛ اما نه فقط با تخیلات شیرینِ خواستن.2
1. | چند روایت معتبر، مصطفی مستور |
2. | آتش بدون دود ، نادر ابراهیمی |
تهران حالا شبیه فیلم بلند سینمایی درهم و برهمی ست که انگار هر محله ی آن صحنه ای از آن فیلم است . بعضی صحنه ها جنایی ست . بعضی عشقی بعضی کمدی بعضی اجتماعی و بعضی غیرقابل نمایشتهران شبیه فیلمی ست که هروقت آدم آن را می بیند دلش میخواهد بزند زیر گریه اما همیشه از کسانی که دارند با او فیلم را تماشا می کنند خجالت می کشد.
مرتبط نویس| ما ملت حرّافي هستيم، حاضريم ساعتها حرف بزنيم ولي يك خط ننويسيم ،
چون نوشتن مسئوليت دارد.
درباره این سایت